شماره ٢١٩: گر چنين بخت نگون عبرت کمين پيدا شود

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چنين بخت نگون عبرت کمين پيدا شود
هر قدر سر بر فلک سايم زمين پيدا شود
هيچکس محرم نواى سرنوشت شمع نيست
جاى خط يارب زبانم از جبين پيدا شود
در گلستانى که خواند اشک من سطر نمى
سايه گل تا ابد بر آفرين پيدا شود
دامن وحشت زسير اين چمن نتوان شکست
ديده مژگان بر هم افشارد که چين پيدا شود
آنسوى خويشت چه عقبى و چه دنيا هيچ نيست
بگذر از خود تا نگاهى پيش بين پيدا شود
بازگرداند عنان جهد عيش رفته را
موم اگر از آب گشتن انگبين پيدا شود
بسکه بيرويت درين کهسار جانها کنده ام
هر کجا نامم برى نقش نگين پيدا شود
ناله تا دستى کند در ياد دامانت بلند
چون نيستانم زهر عضو آستين پيدا شود
عالم آبست دشت و در زشرم سجده ام
بى عرق گردد جبينم تا زمين پيدا شود
در تماشاگاه امکان آنچه ما گم کرده ايم
(بيدل) آخر از نگاه واپسين پيدا شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید