شماره ٢٢٠: گر خاک نشينان علم افراخته باشند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
گر خاک نشينان علم افراخته باشند
چون آبله پا سپر انداخته باشند
از خجلت پرداز گلت مانى و بهزاد
پيداست که روها چقدر ساخته باشند
پيش عرق شرم تو نتوان مژه برداشت
دستى چو غريق از ته آب آخته باشند
چون کاغذ آتش زده کو طاقت ديدار
گو خلق هزار آئينه پرداخته باشند
صبح و شفقى چند که گل ميکند اينجا
رنگ همه رفته است کجا باخته باشند
مقصدطلبان جوش غبارند درين دشت
بگذار دمى چند که مى تاخته باشند
حرص و هوس آواره وهم اند چه تدبير
ايکاش باين گوشه دل ساخته باشند
يارب نرمد ناله زخاکستر عشاق
در خاک هم اين سوختگان فاخته باشند
عمريست نفس ميکشم و ميروم از خويش
اين بار دل از دوش که انداخته باشند
هر اشک سراغى زدل خون شده داشت
آن چيست درين بوته که نگداخته باشند
(بيدل) به تغافلکده عجز نهان باش
تا خلق ترا آن همه نشناخته باشند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید