شماره ٢٨٩: چون صبح نخندد زقبايم غم دامن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چون صبح نخندد زقبايم غم دامن
جسته است گريبان از عالم دامن
تا وحشت عنقائيم آهنگ جنون کرد
گر دو جهان سوخت نفس در خم دامن
از تنگى دل وسعت امکان بگره رفت
شد کلفت اين گرد دليل رم دامن
کر ترک حسد چهره توفيق فروزد
چون آتش ياقوت نشين بى غم دامن
بال رم فرصت نتوان کرد فراهم
چاکست گريبان گل از ماتم دامن
بر صورت دنيا زده ام پهلوى تسليم
پايست درين انجمنم توام دامن
طاقت اثر حوصله گم کرد درين باغ
حيرت گلى آورد که گفتم کم دامن
فرياد که بر چهره ما داغ ترى ماند
چون شمع نچيديم بمژگان نم دامن
(بيدل) بفشارد دل تنگم چه توان کرد
صحرا شدم اما نشدم محرم دامن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید