در مدح

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد
قباله دار ازل نامه ضمانش را
به حکم هديه نوروزى آسمان هر سال
تبرک از شرف آوردى آستانش را
مگر که هرچه شرف داد پاى پيش کشيد
کنون بقاى ابد هديه داد جانش را
امام و سرور هر دو جهان که مفتى عقل
ز لوح محفوظ املا کند لسانش را
به سوزيان معانى کنى خريد و فروخت
که راس مال کمال است سوزيانش را
خرد به استفاده او برگماشت وقت تمام
به انتجاع رود گوش من بيانش را
به چند وجه مرا هم پناه و هم پدر است
که حق پناه کند از فنا زمانش را
اگرچه پيشه من نيست زير تيشه شدن
به زير تيشه شدم خامه و بنانش را
سپهر قدرا هرکس که بر کشيده توست
سپهر درنکشد خط خط امانش را
پس از چه بود که در من کمان کشيد فلک
نرفته هيچ خدنگى خطا کمانش را
بدان قرابه آويخته همى مانم
که در گلو ببرد موش ريسمانش را
اگر به غصه خصمان فرو شود دل من
روا بود که نکاهد محل روانش را
که قدر مرد کم از پيل نيست کو چو بمرد
همان بها بود آن لحظه استخوانش را
سخن براى زبان در غلاف کام کنند
کجا برات نويسند نام و نانش را
حصار شهر به دست مخالفان بينى
چو تو رقاده نهى چشم پاسبانش را
اگرچه اسب سخن زير ران خاقانى است
هنوز داغ به نام تو است رانش را
سر سعادت او عمر جاودانى باد
که سر جريده توئى نام جاودانش را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید