غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«سرود» در غزلستان
حافظ شیرازی
«سرود» در غزلیات حافظ شیرازی
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست
بشتاب هان که اسب و قبا می فرستمت
غزلیات عراقیست سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند
چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی
ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
ساقی به صوت این غزلم کاسه می گرفت
می گفتم این سرود و می ناب می زدم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
سعدی شیرازی
«سرود» در غزلیات سعدی شیرازی
نماند در سر سعدی ز بانگ رود و سرود
مجال آن که دگر پند پارسا گنجد
ز بانگ رود و آوای سرودم
دگر جای نصیحت نیست در گوش
مولوی
«سرود» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمد
مگر آن مطرب جانها ز پرده در سرود آمد
نه ز مردود گریزی نه ز مقبول خلاص
بهل این را كه نگنجد نه به بحث و نه سرود
دلا تو راست بگو دوش می كجا خوردی
كه از پگاه تو امروز مولعی به سرود
سرود و بانگ تو زان رو گشاد میآرد
كه آن ز روح معلاست نی ز جسم فرود
ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود
بسی بكردم لاحول و توبه دل نشنود
فردوسی
«سرود» در شاهنامه فردوسی
بخوردند باده به آوای رود
همی گفت هر یک به نوبت سرود
به بربط چو بایست بر ساخت رود
برآورد مازندرانی سرود
به گوش زن جادو آمد سرود
همان نالهی رستم و زخم رود
به شهر اندر آوای رود و سرود
به هم برکشیدند چون تار و پود
بدین داستان گفتم آن کم شنود
کنون رزم رستم بباید سرود
ز نالیدن چنگ و رود و سرود
به شادی همی داد دل را درود
نشستند یک هفته با نای و رود
می و ناز و رامشگران و سرود
چنین گفت ازان پس بمادر فرود
کز ایران سخن با که باید سرود
همه دشت ز آوای رود و سرود
روان را همی داد گفتی درود
در آن خانه سیصد پرستنده بود
همه با رباب و نبید و سرود
جهانجوی چون روی او را بدید
سرود و می و رود برتر کشید
بپرسید کاندر جهان بانگ رود
شنیدی و آوای مست و سرود
ز رود و می و بانگ چنگ و سرود
هوا را همی داد گفتی درود
همه چامه گر سوفزا را ستود
ببربط همی رزم ترکان سرود
چو بهرام داماد خاقان بود
ازو بد سرودن نه آسان بود
ز نالیدن بوق و بانگ سرود
هوا گشت ز آواز بیتار و پود
وگر دیو بودی نگفتی سرود
همان نیز نشناختی زخم رود
چوبشنید سرکش دلش تیره شد
به زخم سرود اندرو خیره شد
زننده بران سرو برداشت رود
همان ساخته پهلوانی سرود
سرودی به آواز خوش برکشید
که اکنون تو خوانیش داد آفرید
زننده دگرگون بیاراست رود
برآورد ناگاه دیگر سرود
برآمد دگر باره بانگ سرود
همان ساخته کرده آواز رود
بفرمود تا برکشیدند رود
شد ایوان پر از بانگ رود و سرود