غزل شماره ۷۹۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
فرقیی مشكل چون عاشق و معشوق نبود
جز قیاس و دوران هست طرق لیك شدست
بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود
اندر این صورت و آن صورت بس فكرت تیز
از پی بحث و تفكر ید بیضا بنمود
فرق گفتند بسی جامعشان راه ببست
رو به جامع چو نهادند دو صد فرق فزود
فكر محدود بد و جامع و فارق بی‌حد
آنچ محدود بد آن محو شد از نامحدود
محو سكرست پس محو بود صحو یقین
شمس عاقب بود ار چند بود ظل ممدود
این از آنست كه یطوی به زبان لایحكی
زانك اثبات چنین نكته بود نفی وجود
این سخن فرع وجودست و حجابست ز نفی
كشف چیزی به حجابش نبود جز مردود
نه ز مردود گریزی نه ز مقبول خلاص
بهل این را كه نگنجد نه به بحث و نه سرود
تو پس این را بهلی لیك تو را آن نهلد
جان از این قاعده نجهد به قیام و به قعود
جان قعود آرد آنش بكشد سوی قیام
جان قیام آرد آنش بكشد سوی سجود
این یگانه نه دوگانه‌ست كه از وی برهی
به سلام و به تشهد نرهد جان ز شهود
نه به تحریمه درآمد نه به تحلیله رود
نه به تكبیره ببست و نه سلامش بگشود
مگس روح درافتاد در این دوغ ابد
نه مسلمان و نه ترسا و نه گبر و نه جهود
هله می‌گو كه سخن پر زدن آن مگس است
پر زدن نیز نماند چو رود دوغ فرود
پر زدن نوع دگر باشد اگر نیز بود
رقص نادر بودت بر زبر چرخ كبود

جامحجابدورانرقصسخنسرودسلامشوقطبیبعاشقعشقعودقبولقیاسمدرسهمعشوقیقین


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید