غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
برای دریافت روزانه فال حافظ روی دکمه زیر کلیک کرده و سپس در کانال یوتیوب غزلستان عضو شوید
مشاهده در یوتیوب
«نوروز» در غزلستان
حافظ شیرازی
«نوروز» در غزلیات حافظ شیرازی
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می می خواهم و مطرب که می گوید رسید
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
نه حافظ می کند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی
سعدی شیرازی
«نوروز» در غزلیات سعدی شیرازی
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب ست
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی
به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد
شیراز مشکین می کند چون ناف آهوی ختن
گر باد نوروز از سرش بویی به صحرا می برد
دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست
باد نوروز علی رغم خزان بازآمد
دل سعدی و جهانی به دمی غارت کرد
همچو نوروز که بر خوان ملک یغما بود
زمین باغ و بستان را به عشق باد نوروزی
بباید ساخت با جوری که از باد خزان آید
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
دهلزن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود امروز نوروز
کابر آزاد و باد نوروزی
درفشان می کنند و عنبربیز
خوشا تفرج نوروز خاصه در شیراز
که برکند دل مرد مسافر از وطنش
زمستانست و بی برگی بیا ای باد نوروزم
بیابانست و تاریکی بیا ای قرص مهتابم
برق نوروزی گر آتش می زند در شاخسار
ور گل افشان می کند در بوستان آسوده ایم
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می کند گل افشان
بوی گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو می پیمایی
دم عیسیست پنداری نسیم باد نوروزی
که خاک مرده بازآید در او روحی و ریحانی
خیام نیشابوری
«نوروز» در رباعیات خیام نیشابوری
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلفروز خوش است
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
چون لاله بنوروز قدح گیر بدست
با لاله رخی اگر ترا فرصت هست
مولوی
«نوروز» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
نوروز رخت دیدم خوش اشك بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارك باد
ور بگیرد ز بهاران و ز نوروز رخت
همه عالم گل و اشكوفه و ریحان چه شود
زلف تو شب قدر و رخ تو همه نوروز
ما واسطه روز و شبش چون سحر آییم
«نوروز» در دیوان شمس - رباعیات مولوی
اسبی که بهاش کم ز ار ز زین است
آنرا تو ز بهر ره نوروزی زینست
شادند جهانیان به نوروز و بعید
عید من و نوروز من امروز توئی
فردوسی
«نوروز» در شاهنامه فردوسی
به چندین فروغ و به چندین چراغ
بیاراسته چون به نوروز باغ
دلم بر همه کام پیروز کرد
که بر من شب تیره نوروز کرد
همه ساله بخت تو پیروز باد
شبان سیه بر تو نوروز باد
نگه دارد این فال جشن سده
همان فر نوروز و آتشکده
به دیبا بیاراست آتشکده
هم ایوان نوروز و کاخ سده
چو با تگ چنان پایدارش کنم
به نوروز با باد یارش کنم
مگر مهر و نوروز و جشن سده
که او پیش رفتی میان رده
برفتند یکسر به آتشکده
به ایوان نوروز و جشن سده
چو شد ساخته کار آتشکده
همان جای نوروز و جشن سده
نهاد اندر آن مرز آتشکده
بزرگی بنوروز و جشن سده
همان گر نبارد به نوروز نم
ز خشکی شود دشت خرم دژم
کند با زمین راست آتشکده
نه نوروز ماند نه جشن سده
گرای دون که گویی که پیروز نیست
ازان پس و را نیز نوروز نیست
ابا فر و با برز و پیروز باد
همه روزگارانش نوروز باد
بدان باغ رفتی به نوروز شاه
دو هفته به بودی بدان جشنگاه
هرآنکس که درویش بودی به شهر
که او را نبودی ز نوروز بهر
همیکرد هرکس به ایوان نگاه
به نوروز رفتی بدان جایگاه
به نوروز چون برنشستی به تخت
به نزدیک او موبد نیک بخت
جز از رسم و آیین نوروز و مهر
از اسپان وز بندهی خوب چهر
به یزدان و نام تو ای شهریار
به نوروز و مهر و بخرم بهار
هم آتش به مردی به آتشکده
شدی تیره نوروز و جشن سده
به نوروز و مهر آن هم آراستست
دو جشن بزرگست و با خواستست