غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
برای دریافت روزانه فال حافظ روی دکمه زیر کلیک کرده و سپس در کانال یوتیوب غزلستان عضو شوید
مشاهده در یوتیوب
«شکیبا» در غزلستان
حافظ شیرازی
«شکیبا» در غزلیات حافظ شیرازی
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
سعدی شیرازی
«شکیبا» در غزلیات سعدی شیرازی
هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت
از تو نباشد به هیچ روی شکیبا
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند
که احتمال نماندست ناشکیبا را
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکیبایی را
هرگز از دوست شنیدی که کسی بشکیبد
دوستی نیست در آن دل که شکیبایی هست
به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود
به اضطرار توان بود اگر شکیباییست
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
همی گدازم و می سازم و شکیباییست
که پرده از سر اسرار بر نمی گیرد
کی شکیبایی توان کردن چو عقل از دست رفت
عاقلی باید که پای اندر شکیبایی کشد
زخم شمشیر غمت را به شکیبایی و عقل
چند مرهم بنهادیم و اثر می نرود
گناه توست اگر وقتی بنالد ناشکیبایی
ندانستی که چون آتش دراندازی دخان آید
چون کنم کز دل شکیبایم ز دلبر ناشکیب
چون کنم کز جان گزیرست و ز جانان ناگزیر
عقل مسکین به چه اندیشه فرادست کنم
دل شیدا به چه تدبیر شکیبا دارم
نرسیدیم در تو و نرسد
هیچ بیچاره را شکیبایی
دگر چون ناشکیبایی ببینم صادقش خوانم
که من در نفس خویش از تو نمی بینم شکیبایی
چه رویست آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی
گواهی می دهد صورت بر اخلاقش به زیبایی
هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد
میسرش نشود بعد از آن شکیبایی
همی دانم که فریادم به گوشش می رسد لیکن
ملولی را چه غم دارد ز حال ناشکیبایی
تو نه آن صورتی که بی رویت
متصور شود شکیبایی
تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید
که ما را همچنین باشد شکیبایی و خرسندی
دل دیوانگیم هست و سر ناباکی
که نه کاریست شکیبایی و اندهناکی
خستگانت را شکیبایی نماند
یا دوا کن یا بکش یک بارگی
فردوسی
«شکیبا» در شاهنامه فردوسی
شکیبایی و هوش و رای و خرد
هژبر از بیابان به دام آورد
بریزم ز تن خون ارجاسپ را
شکیبا کنم جان لهراسپ را
بر ما شکیبایی و دانش است
ز دانش روانها پر از رامش است
شکیبایی از ما نشاید ستد
نه کس را ز دانش رسد نیز بد
شکیبا ز لشگر هرانکس که دید
نخست از میان سپه برگزید
شکیبایی از مهر نامیتر است
سبکسر بود هرک او کهتر است
سخن چون ز گلنار زان سان شنید
شکیبایی و خامشی برگزید
مرا نیکپی مهربان بندهدان
شکیبادل و راز داننده دان
خردمندی و رای و فرهنگ تو
شکیبایی و دانش و سنگ تو
به آواز گفتند ایرانیان
که ما را شکیبا مکن بر زیان
بزد طبل و طغری شد اندر هوا
شکیبا نبد مرغ فرمانروا
بیاریم پیران داننده را
شکیبا دل و چیز خواننده را
شکیبا نبد گنبد تیزگرد
سر خفته از خواب بیدار کرد
که این مرگ هر کس نخواهد چشید
شکیبایی و نام باید گزید
بگفتند کزماکه زیباترست
که برنیک وبد برشکیباترست
چو با باختر ساختی ساز جنگ
شکیبایی آراستی با درنگ
پراندیشه بد مرد بسیاردان
شکیبا دل و زیرک و کاردان