غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«جهانگیر» در غزلستان
فردوسی
«جهانگیر» در شاهنامه فردوسی
ز مهراب گرد آوریده پیام
به نزد سپهبد جهانگیر سام
چنین گفت کان فر آزادگان
جهانگیر گودرز کشوادگان
چنین گفت کای نامداران من
جهانگیر و خنجر گزاران من
جهانگیر چون طوس نوذر مباد
چنو پهلوان پیش لشکر مباد
کجا بیژن و گیو آزادگان
جهانگیر گودرز کشوادگان
بدانید کین شیر دل رستمست
جهانگیر و از تخمهی نیرمست
که بر شهر داور بد او پادشا
جهانگیر و فرزانه و پارسا
ز بهر جهانگیر شاه کیان
ببستند گردان گیتی میان
کیان زاده گفت ای جهانگیر شاه
نبینی که بابم شد اکنون تباه
پس آنگاه گفت ای جهانگیر شاه
برو کینهی باب من بازخواه
بدو گفت جاماسپ کای راستگوی
جهانگیر و کنداور و نیکخوی
ز کوه اندر آمد سپاه بزرگ
جهانگیر اسفندیار سترگ
همی خواندندش خداوند رخش
جهانگیر و شیراوژن و تاجبخش
گریزان همه شهر و گریان شده
ز سوک جهانگیر بریان شده
پدرت آن جهانگیر لشکر فروز
نه تابوت را شد سوی نیمروز
فراوان ز ایرانیان کشته شد
جهانگیر را روز برگشته شد
ز اسکندر فیلقوس بزرگ
جهانگیر و با کینهجویان سترگ
سماعیل چون زین جهان درگذشت
جهانگیر قحطان بیامد ز دشت
پس آمد سکندر سوی قادسی
جهانگیر تا جهرم پارسی
جهانگیر با لشکری راهجوی
ز جده سوی مصر بنهاد روی
چو بشنید کامد ز راه حرم
جهانگیر پیروز با باد و دم
ترا بخشم و نیز دارم سپاس
تو باشی جهانگیر و نیکیشناس
به راه اندرون نیز آژیر بود
که با او سپاه جهانگیر بود
چو دیدند گفتندش ای پادشا
جهانگیر و روشندل و پارسا
جهانگیر شد تابنزد پدر
نهانش پر ازدرد وخسته جگر
ز لشکر گزین کرد بهرام شیر
سپاهی جهانگیر وگرد دلیر
بتنها تن او یکی لشکرست
جهانگیر و بیدار و کنداورست
الا ای سوار سپهبد تنا
جهانگیر و ناباک و شیر اوژنا