شماره ٧٣٢: ماه هلال ابروى من عقل مرا شيدا مکن

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ماه هلال ابروى من عقل مرا شيدا مکن
غمزه زنان زين سو ميا، آهنگ جان ما مکن
اى من، غلام روى تو، گر جور خواهى ور ستم
بر بنده خود مى کني، چون گويمت کن يا مکن
گه زلف سوى رخ بري، گه خال پيش لب نهى
جان دارد آخر دمي، چندين بلا يک جا مکن
گر من ز جور چشم تو کردم شکايت گونه اى
زارم بکش، ليکن مگو «در روى من پيدا مکن »
ديرينه ياران منند، اى پندگو، اندوه و غم
ور بى غمي، منماى ره، زيشان مرا تنها مکن
گفتى «شوم فرداى هجر آن کشتنت را ساخته »
امروز مهمان توام، تو وعده فردا مکن
گر عشق مى بازي، دلا، پروانه اى شو نى مگس
بالاى آتش چرخ زن، پرواز بر حلوا مکن
گفتم «ز زلف چون تويى زنار بندم » گفت «رو
در کفر هم صادق، نه اي، زنار را رسوا مکن »
خسرو، اگر بختت گهى يارى دهد کانجا رسى
هم بر زمين نه ديده و گستاخى آن پا مکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید