غزل شماره ۱۱۱۴

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای محو عشق گشته جانی و چیز دیگر
ای آنك آن تو داری آنی و چیز دیگر
اسرار آسمان را و احوال این و آن را
از لوح نانبشته خوانی و چیز دیگر
هر دم ز خلق پرسی احوال عرش و كرسی
آن را و صد چنان را دانی و چیز دیگر
لعلیست بی‌نهایت در روشنی به غایت
آن لعل بی‌بها را كانی و چیز دیگر
حكمی كه راند فرمان روز الست بر جان
آن جمله حكم‌ها را رانی و چیز دیگر
چشمی كه دید آن رو گر عشق راند این سو
آن چشم نیست والله زانی و چیز دیگر
آن چشم احول آمد در گام اول آمد
كو گفت اولی را ثانی و چیز دیگر
هر كو بقا نیابد از شمس حق تبریز
او هست در حقایق فانی و چیز دیگر

آسماناسرارتبریزعرشعشقفانیلعلچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید