غزل شماره ۱۸۵۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
مرا هر دم همی‌گویی كه برگو قطعه شیرین
به هر بیتی یكی بوسه بده پهلوی من بنشین
زهی بوسه زهی بوسه زهی حلوا و سنبوسه
برآرد شیر از سنگی كه عاجز گشت از او میتین
تو بوسه عشق را دیدی مگر ای دل كه پریدی
كه هر جزوت شده‌ست ای دل چو لب نالان و بوسه چین
چو تلقین گفت پیغامبر شهیدان ره حق را
تو هم مر كشته خود را بیا برخوان یكی تلقین
به تلقین گر كنی نیت بپرد مرده در ساعت
كفن گردد بر او اطلس ز گورش بردمد نسرین
بكن پی مركب تن را دلا چون تو نیاسایی
چه آسایی از آن مركب كه لنگ است او ز علیین
بكن پی اشتری را كو نیاید در پیت هرگز
به خارستان همی‌گردد كه خار افتاد او را تین
چو او را پی كنی در دم چو كشتی ره رود بی‌پا
ز موج بحر بی‌پایان نبرد بادبان دین

بادبانبوسهشهیدشیرینعشقنسرینپیغامچین


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید