غزل شماره ۲۳۹۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای از تو من برسته ای هم توام بخورده
هم در تو می‌گدازم چون از توام فسرده
گه در كفم فشاری گه زیر پا به هر غم
زیرا كه می‌نگردد انگور نافشرده
چون نور آفتابی بر خاك ما فكندی
و آن گاه اندك اندك باز آن طرف ببرده
از روزن تن خود چون نور بازگردیم
در قرص آفتابی پاك از گناه و خرده
آن كس كه قرص بیند گوید كه گشت زنده
و آن كو به روزن آید گوید فلان بمرده
در جام رنج و شادی پوشیده اصل ما را
در مغز اصل صافیم باقی بمانده درده
ای اصل اصل دل‌ها ای شمس حق تبریز
ای صد جگر كبابت تا چیست قدر گرده

باقیتبریزجامصافی


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید