بنامیزد نگویم من كه تو آنی كه هر باری
زهی صورت بدان صورت نمیمانی كه هر باری
بسوزد دل اگر گویم همان دلدار پیشینی
بسوزد جان اگر گویم همان جانی كه هر باری
فلك هم خرقه ازرق بدرد زود تا دامن
اگر تو آستین زان سان برافشانی كه هر باری
زهی خلوت زهی شاهی مسلم گشت آگاهی
اگر زان سان من و ما را برون رانی كه هر باری
بنال ای بلبل بیخود كه سوز دیگر آوردی
بدان دم نامه گل را نمیخوانی كه هر باری