سوگند خوردهای كه از این پس جفا كنی
سوگند بشكنی و جفا را رها كنی
امروز دامن تو گرفتیم و میكشیم
تا كی بهانه گیری و تا كی دغا كنی
میخندد آن لبت صنما مژده میدهد
كاندیشه كردهای كه از این پس وفا كنی
بی تو نماز ما چو روا نیست سود چیست
آنگه روا شود كه تو حاجت روا كنی
بی بحر تو چو ماهی بر خاك میطپیم
ماهی همین كند چو ز آبش جدا كنی
ظالم جفا كند ز تو ترساندش اسیر
حق با تو آن كند كه تو در حق ما كنی
چون تو كنی جفا ز كی ترساندت كسی
جز آنك سر نهد به هر آنچ اقتضا كنی
خاموش كم فروش تو در یتیم را
آن كش بها نباشد چونش بها كنی