غزل شماره ۳۰۰۲

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
شوری فتاد در فلك ای مه چه شسته‌ای
پرنور كن تو خیمه و خرگه چه شسته‌ای
آگاه نیستند مگر این فسردگان
از آتش تو ای بت آگه چه شسته‌ای
آتش خوران ره به سر كوی منتظر
با مردمان زیرك ابله چه شسته‌ای
دل شیر بیشه‌ست ولیكن سرش تویی
دل لشكر حقست و تویی شه چه شسته‌ای
ای جان تیزگوش تو بشنو هم از درون
هم ره به توست بر سر هر ره چه شسته‌ای
هین كز فراخنای دلت تا به عرش رفت
هیهای وصل و خنده و قهقه چه شسته‌ای
دی بامداد دامن جانم گرفت دل
كان جان و دل رسید تو آوه چه شسته‌ای
دولاب دولتست ز تبریز شمس دین
درزن تو دست‌ها و در این ره چه شسته‌ای

آتشتبریزخندهدامندولتعرشوصل


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید