غزل شماره ۳۱۸۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ادر كاسی و دعنی عن فنونی
جننت فلا تحدث من جنونی
نه چون ماندست ما را، نی چگونه
ندانم تو دلاراما كه چونی
رایت الناس للدنیا زبونا
و ذقت العشق فالدنیا زبونی
مترس از خصم و تو فارغ همی باش
كه عاشق هست آن بحر فزونی
فما للخلق یا صاحی ظهوری
و ما للخلق یا صاحی كنونی
اگر عشقم درون آرام گیرد
كجا بیندم این خلق برونی
و مادام الهوی تغلی فادی
فلا تطمع قراری اوسكونی
ایا نفس ملامت گر، خمش كن
كه هم تو در ضلالت رهنمونی
ضلال العشق یا صاحی حلالی
خراب العشق یا صاحی حصونی
زهی كشتی شاهانه كه عشق است
كه رانندش درین دریایی خونی
فتبریز و شمس‌الدین قصدی
انادیهم، خدونی اوصلونی

تبریزعاشقعشقفالملامتوصل


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید