غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«رهگذر» در غزلستان
حافظ شیرازی
«رهگذر» در غزلیات حافظ شیرازی
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
و گر به رهگذری یک دم از وفاداری
چو گرد در پی اش افتم چو باد بگریزد
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
ما را به آب دیده شب و روز ماجراست
زان رهگذر که بر سر کویش چرا رود
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار
گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب
بهر آسایش این دیده خونبار بیار
بر رهگذرت بسته ام از دیده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی
چون شمع نکورویی در رهگذر باد است
طرف هنری بربند از شمع نکورویی
سعدی شیرازی
«رهگذر» در غزلیات سعدی شیرازی
غم آن نیست که بر خاک نشیند سعدی
زحمت خویش نمی خواهد بر رهگذرت
ما خود از کوی عشقبازانیم
نه تماشاکنان رهگذریم
دیدم امروز بر زمین قمری
همچو سروی روان به رهگذری
یک زمان دیده من ره به سوی خواب برد
ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی
خیام نیشابوری
«رهگذر» در رباعیات خیام نیشابوری
زان پیشتر ای صنم که در رهگذری
خاک من و تو کوزهکند کوزهگری
مولوی
«رهگذر» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
ای جان چه جای دشمن روزی خیال دشمن
در خانه دلم شد از بهر رهگذر را
میل تو سوی حشرست پیشه تو شور و شرست
بی ره و رای تو شها رهگذری مینشود
برو بر ره بپرس از رهگذریان
كه آن همراه جان افزا كجا شد
شعله نور آن قمر میزد از شكاف در
بر دل و چشم رهگذر از بر نیك نام دل
زین سو بگردان یك نظر بر كوی ما كن رهگذر
برجوش اندر نیشكر ای چشمه حیوان من
داد ده ای عشق مرا وز در انصاف درآ
چون ابدا آن توام نی قنقم رهگذری
از آن نفس كه در او سر روح پنهان شد
بكرد حامله دل را رسول رهگذری
وگر همچو خورشید ناگه بتابی
بدین آب هر رهگذر را ببندی
«رهگذر» در دیوان شمس - رباعیات مولوی
بر رهگذر بلا نهادم دل را
خاص از پی تو پای گشادم دل را
بر رهگذرت دام نهاده است ابلیس
بدکار مباش زانکه در دام شوی
با یار به گلزار شدم رهگذری
بر گل نظری فکندم از بیخبری
دوش آمد آن خیال تو رهگذری
گفتم بر ما باش ز صاحب نظری
فردوسی
«رهگذر» در شاهنامه فردوسی
بفرمودشان تا بریدند سر
فگندند جایی که بد رهگذر
بنوش و بناز و بپوش و بخور
ترا بهره اینست زین رهگذر
نگر تا نباشی بجز دادگر
میاویز چنگ اندرین رهگذر