غزل شماره ۲۰۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
از جهت ره زدن راه درآرد مرا
تا به كف رهزنان بازسپارد مرا
آنك زند هر دمی راه دو صد قافله
من چه زنم پیش او او به چه آرد مرا
من سر و پا گم كنم دل ز جهان بركنم
گر نفسی او به لطف سر بنخارد مرا
او ره خوش می‌زند رقص بر آن می‌كنم
هر دم بازی نو عشق برآرد مرا
گه به فسوس او مرا گوید كنجی نشین
چونك نشینم به كنج خود به درآرد مرا
ز اول امروزم او می‌بپراند چو باز
تا كه چه گیرد به من بر كی گمارد مرا
همت من همچو رعد نكته من همچو ابر
قطره چكد ز ابر من چون بفشارد مرا
ابر من از بامداد دارد از آن بحر داد
تا كه ز رعد و ز باد بر كی ببارد مرا
چونك ببارد مرا یاوه ندارد مرا
در كف صد گون نبات بازگذارد مرا

جهانرقصطرهعشقلطف


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید