غزل شماره ۳۵۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
طبیب درد بی‌درمان كدامست
رفیق راه بی‌پایان كدامست
اگر عقلست پس دیوانگی چیست
وگر جانست پس جانان كدامست
چراغ عالم افروز مخلد
كه نی كفرست و نی ایمان كدامست
پر از درست بحر لایزالی
درونش گوهر انسان كدامست
غلامانه است اشیاء را قباها
میان بندگان سلطان كدامست
یكی جزو جهان خود بی‌مرض نیست
طبیب عشق را دكان كدامست
خرد عاجز شد اندر فكر عاجز
كه سركش كیست سرگردان كدامست
بت موزون به بتخانه بسی جست
كه موزونات را میزان كدامست
چه قبله كرده‌ای این گفت و گو را
طلب كن درس خاموشان كدامست

امانجانانجهانرفیقسلطانطبیبعشقعقلمستچراغگوهر


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید