غزل شماره ۱۳۳۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
هر كی در او نیست از این عشق رنگ
نزد خدا نیست بجز چوب و سنگ
عشق برآورد ز هر سنگ آب
عشق تراشید ز آیینه زنگ
كفر به جنگ آمد و ایمان به صلح
عشق بزد آتش در صلح و جنگ
عشق گشاید دهن از بحر دل
هر دو جهان را بخورد چون نهنگ
عشق چو شیرست نه مكر و نه ریو
نیست گهی روبه و گاهی پلنگ
چونك مدد بر مدد آید ز عشق
جان برهد از تن تاریك و تنگ
عشق ز آغاز همه حیرتست
عقل در او خیره و جان گشته دنگ
در تبریزست دلم ای صبا
خدمت ما را برسان بی‌درنگ

آتشتبریزجهانخداصباعشقعقلنهنگپلنگ


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید