غزل شماره ۲۱۵۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
در سفر هوای تو بی‌خبرم به جان تو
نیك مبارك آمده‌ست این سفرم به جان تو
لعل قبا سمر شدی چونك در آن كمر شدی
كشته زار در میان زان كمرم به جان تو
همچو قمر برآمدی بر قمران سر آمدی
همچو هلال زار من زان قمرم به جان تو
خشك و ترم خیال تو آینه جمال تو
خشك لبم ز سوز دل چشم ترم به جان تو
تا تو ز لعل بسته‌ات تنگ شكر گشاده‌ای
چون مگس شكسته پر بر شكرم به جان تو
دام همیشه تا بود آفت بال و پر بود
رسته شود ز دام تو بال و پرم به جان تو
در تبریز شمس دین هست چراغ هر سحر
طالب آفتاب من چون سحرم به جان تو

آینهتبریزخیالسحرلعلهلالچراغچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید