غزل شماره ۲۲۹۲

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه
به دامان گل تازه درآویزیم مستانه
چو باده بر سر باده خوریم از گلرخ ساده
بیا تا چون گل و لاله درآمیزیم مستانه
چو نرگس شوخ چشم آمد سمن را رشك و خشم آمد
به نسرین گفت تا ما هم براستیزیم مستانه
بت گلروی چون شكر چو غنچه بسته بود آن در
چو در بگشاد وقت آمد كه درریزیم مستانه
كه جان‌ها كز الست آمد بسی بی‌خویش و مست آمد
از آن در آب و گل هر دم همی‌لغزیم مستانه
دلا تو اندر این شادی ز سرو آموز آزادی
كه تا از جرم و از توبه بپرهیزیم مستانه
صلاح دیده ره بین صلاح الدین صلاح الدین
برای او ز خود شاید كه بگریزیم مستانه

آزادامانبادهتوبهدیدهسمنصلاحغنچهلالهمستنرگسنسرینچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید