بار دیگر عزم رفتن كردهای
بار دیگر دل چو آهن كردهای
نی چراغ عشرت ما را مكش
در چراغ ما تو روغن كردهای
الله الله كاین جهان از روی خود
پرگل و نسرین و سوسن كردهای
الله الله تا نگوید دشمنی
دوستی و كار دشمن كردهای
الله الله بندگان را جمع دار
ای كه عالم را تو روشن كردهای
بار دیگر تو به یك سو مینهی
عشقبازیها كه با من كردهای
الله الله كز نثار آستین
نفس بد را پاكدامن كردهای
كان زركوبان صلاح الدین كه تو
همچو مه از سیم خرمن كردهای