غزل شماره ۲۹۳۲

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چه باشد ای برادر یك شب اگر نخسپی
چون شمع زنده باشی همچون شرر نخسپی
درهای آسمان را شب سخت می‌گشاید
نیك اختریت باشد گر چون قمر نخسپی
گر مرد آسمانی مشتاق آن جهانی
زیر فلك نمانی جز بر زبر نخسپی
چون لشكر حبش شب بر روم حمله آرد
باید كه همچو قیصر در كر و فر نخسپی
عیسی روزگاری سیاح باش در شب
در آب و در گل ای جان تا همچو خر نخسپی
شب رو كه راه‌ها را در شب توان بریدن
گر شهر یار خواهی اندر سفر نخسپی
در سایه خدایی خسپند نیكبختان
زنهار ای برادر جای دگر نخسپی
چون از پدر جدا شد یوسف نه مبتلا شد
تو یوسفی هلا تا جز با پدر نخسپی
زیرا برادرانت دارند قصد جانت
هان تا میان ایشان جز با حذر نخسپی
تبریز شمس دین را جز ره روی نیابد
گر تو ز ره روانی بر ره گذر نخسپی

آسماناختربختتبریزجهانخداروزگارسایهشمعقیصر


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید