غزل شماره ۹۰۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بگیر دامن لطفش كه ناگهان بگریزد
ولی مكش تو چو تیرش كه از كمان بگریزد
چه نقش‌ها كه ببازد چه حیله‌ها كه بسازد
به نقش حاضر باشد ز راه جان بگریزد
بر آسمانش بجویی چو مه ز آب بتابد
در آب چونك درآیی بر آسمان بگریزد
ز لامكانش بخوانی نشان دهد به مكانت
چو در مكانش بجویی به لامكان بگریزد
نه پیك تیزرو اندر وجود مرغ گمانست
یقین بدان كه یقین وار از گمان بگریزد
از این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولی
كه آن نگار لطیفم از این و آن بگریزد
گریزپای چو بادم ز عشق گل نه گلی كه
ز بیم باد خزانی ز بوستان بگریزد
چنان گریزد نامش چو قصد گفتن بیند
كه گفت نیز نتانی كه آن فلان بگریزد
چنان گریزد از تو كه گر نویسی نقشش
ز لوح نقش بپرد ز دل نشان بگریزد

آسمانبوستاندامنعشقلطفملولنگارگمانیقین


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید