غزل شماره ۱۵۸۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم
كاندر این مكتب ندارد كر و فری هر معلم
متهم شو همچو یوسف تا در آن زندان درآیی
زانك در زندان نیاید جز مگر بدنام و ظالم
جای عاقل صدر دیوان جای مجنون قعر زندان
حبس و تهمت قسم عاشق تخت و منبر جای عالم
كم طمع شد آن كسی كو طمع در عشق تو بندد
كم سخن شد آن كسی كه عشق با او شد مكالم
پنجه اندر خون شیران دارد آن شیر سمایی
غمزه خون خوار دارد غم ندارد از مظالم
گر بگویم ور خموشم ور بجوشم ور نجوشم
اندر این فتنه خوشم من تو برو می باش سالم
مشك بربند ای سقا تو گر چه اندر وقت خوردن
مستی آرد این معانی حیرت آرد این معالم

خموشسخنعاشقعاقلعشقغمزهمجنونمست


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید