غزل شماره ۱۸۳۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
باز بهار می كشد زندگی از بهار من
مجلس و بزم می نهد تا شكند خمار من
من دل پردلان بدم قوت صابران بدم
برد هوای دلبری هم دل و هم قرار من
تند نمود عشق او تیز شدم ز تندیش
گفت برو ندیده‌ای تیزی ذوالفقار من
از قدم درشت او نرم شده‌ست گردنم
تا چه كشد دگر از او گردن نرمسار من
پخته نجوشد ای صنم جوش مده كه پخته‌ام
كز سر دیگ می رود تا به فلك بخار من
هین كه بخار خون من باخبر است از غمت
تا نبرد به آسمان راز دل نزار من
روح گریخت پیش تو از تن همچو دوزخم
شرم بریخت پیش تو دیده شرمسار من

آسمانبزمبهارخماردیدهصنمعشقگردن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید