یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من
بر كنار چشمه خفته در میان نسترن
حلقه كرده دست بسته حوریان بر گرد او
از یكی سو لاله زار و از یكی سو یاسمن
باد می زد نرم نرمك بر كنار زلف او
بوی مشك و بوی عنبر می رسید از هر شكن
مست شد باد و ربود آن زلف را از روی یار
چون چراغ روشنی كز وی تو برگیری لگن
ز اول این خواب گفتم من كه هم آهسته باش
صبر كن تا باخود آیم یك زمان تو دم مزن