غزل شماره ۲۲۴۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
آینه جان شده چهره تابان تو
هر دو یكی بوده‌ایم جان من و جان تو
ماه تمام درست خانه دل آن توست
عقل كه او خواجه بود بنده و دربان تو
روح ز روز الست بود ز روی تو مست
چند كه از آب و گل بود پریشان تو
گل چو به پستی نشست آب كنون روشن است
رفت كنون از میان آن من و آن تو
قیصر رومی كنون زنگیكان را شكست
تا به ابد چیره باد دولت خندان تو
ای رخ تو همچو ماه ناله كنم گاه گاه
ز آنك مرا شد حجاب عشق سخندان تو

آینهحجابخنداندولتسخنعشقعقلقیصرمستچهره


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید