غزل شماره ۲۶۰۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای باغ همی‌دانی كز باد كی رقصانی
آبستن میوه ستی سرمست گلستانی
این روح چرا داری گر ز آنك تو این جسمی
وین نقش چرا بندی گر ز آنك همه جانی
جان پیشكشت چه بود خرما به سوی بصره
وز گوهر چون گویم چون غیرت عمانی
عقلا ز قیاس خود زین رو تو زنخ می‌زن
زان رو تو كجا دانی چون مست زنخدانی
دشوار بود با كر طنبور نوازیدن
یا بر سر صفرایی رسم شكرافشانی
می وام كند ایمان صد دیده به دیدارش
تا مست شود ایمان زان باده یزدانی
در پای دل افتم من هر روز همی‌گویم
راز تو شود پنهان گر راز تو نجهانی
كان مهره شش گوشه هم لایق آن نطع است
كی گنجد در طاسی شش گوشه انسانی
شمس الحق تبریزی من باز چرا گردم
هر لحظه به دست تو گر ز آنك نه سلطانی

بادهتبریزجهانخدادیدهرقصسلطانعقلقیاسمستپنهانگلستانگوهر


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید