غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
غزل شماره ۴۶۷
غزلستان
::
سعدی شیرازی
::
غزلیات
افزودن به مورد علاقه ها
آخر نگهی به سوی ما کن
دردی به ارادتی دوا کن
بسیار خلاف عهد کردی
آخر به غلط یکی وفا کن
ما را تو به خاطری همه روز
یک روز تو نیز یاد ما کن
این قاعده خلاف بگذار
وین خوی معاندت رها کن
برخیز و در سرای دربند
بنشین و قبای بسته وا کن
آن را که هلاک می پسندی
روزی دو به خدمت آشنا کن
چون انس گرفت و مهر پیوست
بازش به فراق مبتلا کن
سعدی چو حریف ناگزیرست
تن درده و چشم در قضا کن
شمشیر که می زند سپر باش
دشنام که می دهد دعا کن
زیبا نبود شکایت از دوست
زیبا همه روز گو جفا کن
آشنا
جفا
حریف
دعا
دوست
سعدی
فراق
وفا
چشم
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
یار گرفته ام بسی چون تو ندیده ام کسی
ما دل دوستان به جان بخریم
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال