جز لطف و جز حلاوت خود از شكر چه آید
جز نور بخش كردن خود از قمر چه آید
جز رنگهای دلكش از گلستان چه خیزد
جز برگ و جز شكوفه از شاخ تر چه آید
جز طالع مبارك از مشتری چه یابی
جز نقدهای روشن از كان زر چه آید
آن آفتاب تابان مر لعل را چه بخشد
وز آب زندگانی اندر جگر چه آید
از دیدن جمالی كو حسن آفریند
بالله یكی نظر كن كاندر نظر چه آید
ماییم و شور مستی مستی و بت پرستی
زین سان كه ما شدستیم از ما دگر چه آید
مستی و مستتر شو بیزیر و بیزبر شو
بی خویش و بیخبر شو خود از خبر چه آید
چیزی ز ماست باقی مردانه باش ساقی
درده می رواقی زین مختصر چه آید
چون گل رویم بیرون با جامههای گلگون
مجنون شویم مجنون از خواب و خور چه آید
ای شه صلاح دین تو بیرون مشو ز صورت
بنما فرشتگان را تو كز بشر چه آید