غزل شماره ۱۳۷۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ای آسمان این چرخ من زان ماه رو آموختم
خورشید او را ذره‌ام این رقص از او آموختم
ای مه نقاب روی او ای آب جان در جوی او
بر رو دویدن سوی او زان آب جو آموختم
گلشن همی‌گوید مرا كاین نافه چون دزدیده‌ای
من شیری و نافه بری ز آهوی هو آموختم
از باغ و از عرجون او وز طره میگون او
اینك رسن بازی خوش همچون كدو آموختم
از نقش‌های این جهان هم چشم بستم هم دهان
تا نقش بندی عجب بی‌رنگ و بو آموختم
دیدم گشاد داد او وان جود و آن ایجاد او
من دادن جان دم به دم زان دادخو آموختم
در خواب بی‌سو می روی در كوی بی‌كو می روی
شش سو مرو وز سو مگو چون غیر سو آموختم

آسمانجهانخوابخورشیددهاندیدهرقصطرهمرونافهچشمگلشن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید