غزل شماره ۲۰۹۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تازه شد از او باغ و بر من
شاخ گل من نیلوفر من
گشته است روان در جوی وفا
آب حیوان از كوثر من
ای روی خوشت دین و دل من
ای بوی خوشت پیغامبر من
هر لحظه مرا در پیش رخت
آیینه كند آهنگر من
من خشك لبم من چشم ترم
این است مها خشك و تر من
آن كس كه منم خاك در او
می‌كوبد او بام و در من
آن كس كه منم پابسته او
می‌گردد او گرد سر من
باده نخورم ور ز آنك خورم
او بوسه دهد بر ساغر من
پستان وفا كی كرد سیه
آن دایه جان آن مادر من
از من دو جهان صد بر بخورد
چون آید او اندر بر من
دزدار فلك قلعه بدهد
چون گردد او سرلشكر من
بربند دهان غماز مشو
غماز بس است آن گوهر من

آهنگبادهبوسهجهاندهانساغرغمازوفاپیغامچشمگوهر


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید