غزل شماره ۲۳۵۲

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
یك جام ز صد هزار جان به
برخیز و قماش ما گرو نه
ما از خود خویش توبه كردیم
ما هیچ نمی‌رویم از این ده
یك رنگ كند شراب ما را
تا هر دو یكی شود كه و مه
درویش ز خویشتن تهی شد
پر ده تو شراب فقر پر ده
برخیز و به زه كن آن كمان را
ماییم كمان و باده چون زه
برجای بماند عقل پرفعل
این است سزای پیر فربه
ما غم نخوریم خود كی دیده‌ست
تو بار كشی و او كند عه
بگریز ز غم به سوی شه رو
وز خانه عاریت برون جه

بادهتوبهجامدرویشدیدهشرابعقل


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید