غزل شماره ۲۶۵۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
كریما تو گلی یا جمله قندی
كه چون بینی مرا چون گل بخندی
عزیزا تو به بستان آن درختی
كه چون دیدم تو را بیخم بكندی
چه كم گردد ز جاهت گر بپرسی
كه چونی در فراقم دردمندی
من آنم كز فراقت مستمندم
تو آنی كه خلاص مستمندی
در این مطبخ هزاران جان به خرج است
ببین تو ای دل پرخون كه چندی
چو حلقه بر درت گر چه مقیمم
چه چاره چون تو بر بام بلندی
بیا ای زلف چوگان حكم داری
كه چون گویم در این میدان فكندی
سپند از بهر آن باشد كه سوزد
دلا می‌سوز دلبر را سپندی
بیا ای جام عشق شمس تبریز
كه درد كهنه را تو سودمندی

بستانتبریزجامحلقهزلفعشقفراقمستچوگان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید