غزل شماره ۲۶۶۴

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
از این تنگین قفص جانا پریدی
وزین زندان طراران رهیدی
ز روی آینه گل دور كردی
در آیینه بدیدی آنچ دیدی
خبرها می‌شنیدی زیر و بالا
بر آن بالا ببین آنچ شنیدی
چو آب و گل به آب و گل سپردی
قماش روح بر گردون كشیدی
ز گردش‌های جسمانی بجستی
به گردش‌های روحانی رسیدی
بجستی ز اشكم مادر كه دنیاست
سوی بابای عقلانی دویدی
بخور هر دم می شیرینتر از جان
به هر تلخی كه بهر ما چشیدی
گزین كن هر چه می‌خواهی و بستان
چو ما را بر همه عالم گزیدی
از این دیگ جهان رفتی چو حلوا
به خوان آن جهان زیرا پزیدی
اگر چه بیضه خالی شد ز مرغت
برون بیضه عالم پریدی
در این عالم نگنجی زین سپس تو
همان سو پر كه هر دم در مزیدی
خمش كن رو كه قفل تو گشادند
اجل بنمود قفلت را كلیدی

آینهبستانجهانشیرینعقلنگینگردون


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید