غزل شماره ۳۱۶۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گر نه شكار غم دلدارمی
گردن شیر فلك افشارمی
دست مرا بست، وگر نی كنون
من سر تو بهتر ازین خارمی
گر نبدی رشك رخ چون گلشن
بلبل هر گلشن و گلزارمی
گر گل او در نگشادی، چرا
خار صفت بر سر دیوارمی؟
نیست یكی كار كه او آن نكرد
ورنه چرا كاهل و بی‌كارمی؟
عشق طبیبست كه رنجور جوست
ورنه چرا خسته و بیمارمی؟
كشت خلیل از پی او چار مرغ
كاش به قربانیش آن چارمی
تا پی خوردن به شكر خوردنش
طوطی با صد سر و منقارمی
وز جهت قوت دگر طوطیان
چون لب او جمله شكر كارمی
گر نه دلی داد چو دریا مرا
چون دگران تند و جگر خوارمی
در سر من عشق بپیچید سخت
ورنه چرا بی‌دل و دستارمی؟
بر لب من دوش ببوسید یار
ورنه چرا با مزه گفتارمی؟
بر خط من نقطه‌ی دولت نهاد
ورنه چه گردنده چو پرگارمی؟
گر نه‌امی پست، كه دیدی مرا؟!
ورنه امی مست بهنجارمی
چونك ز مستی كژ و مژ می‌روم
كاش كه من بر ره هموارمی
یا مثل لاله رخان خوشش
معتزلی بر سر كهسارمی
بس! كه گرین بانگ دهل نیستی
همچو خیالات در اسرارمی

اسراربلبلخیالدولتطبیبطوطیعشقلالهمستگردنگلزارگلشن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید