غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«طوطی» در غزلستان
حافظ شیرازی
«طوطی» در غزلیات حافظ شیرازی
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
طوطی ای را به خیال شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می رود
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
کنون که چشمه قند است لعل نوشینت
سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار
طوطیان در شکرستان کامرانی می کنند
و از تحسر دست بر سر می زند مسکین مگس
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آن چه استاد ازل گفت بگو می گویم
آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکد
طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکرخای تو
سعدی شیرازی
«طوطی» در غزلیات سعدی شیرازی
گر تو شکرخنده آستین نفشانی
هر مگسی طوطیی شوند شکرخا
ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست
نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست
دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین
بلبل خوش سخن و طوطی شکرخا شد
از من به عشق روی تو می زاید این سخن
طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد
دانی چه جفا می رود از دست رقیبت
حیفست که طوطی و زغن هم قفسانند
شکرین حدیث سعدی بر او چه قدر دارد
که چنو هزار طوطی مگسست پیش قندش
طوطیان جان سعدی را به لطف
شکری ده از لب یاقوت فام
به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی
که طوطیان چو سعدی درآوری به کلام
طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن
با شهد می رود ز دهانت به در سخن
قیامت می کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن
مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی
همای فری طاووس حسن و طوطی نطق
به گاه جلوه گری چون تذرورفتاری
طوطیان دیدم و خوشتر ز حدیثت نشنیدم
شکرست آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
طوطی شکر شکستن دیگر روا ندارد
گر پسته ات ببیند وقتی که در کلامی
سرو ایستاده به چو تو رفتار می کنی
طوطی خموش به چو تو گفتار می کنی
با بلبلان سوخته بال ضمیر من
پیغام آن دو طوطی شکرفشان بگوی
مولوی
«طوطی» در دیوان شمس - غزلیات مولوی
ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا
هین زهره را كالیوه كن زان نغمههای جان فزا
زهره قرین شد با قمر طوطی قرین شد با شكر
هر شب عروسیی دگر از شاه خوش سیمای ما
كاهل و ناداشت بدم كام درآورد مرا
طوطی اندیشه او همچو شكر خورد مرا
چون رعد نهای خامش چون پرده تست این هش
وز صبر و فنا میكش طوطی خطابی را
جان شهوانیست از بیحكمتی
یاوه كرده نطق طوطی وار را
شكرفروش چنین چست هیچ كس دیدهست
سخن شناس كند طوطی شكرخا را
چون بخسپد در لحد قالب مردار ما
رسته گردد زین قفص طوطی طیار ما
دل غم نخورد غذاش غم نیست
طوطیست دل و عجب شكرخاست
طوطی گویا شدم چون شكرستانم اوست
بلبل بویا شدم چون گل و گلزارم اوست
چو طوطیان خبر قند دوست آوردند
ز دشت و كوه برویید صد هزار نبات
مرغ دلم باز پریدن گرفت
طوطی جان قند چریدن گرفت
بلبل نالنده به گلشن به دشت
طوطی گوینده شكرخا خوشست
عالم پر از حمد و ثنا از طوطیان آشنا
مرغ دلم بر میپرد چون ذكر مرغان میرود
طوطی جان مست من از شكری چه میشود
زهره می پرست من از قمری چه میشود
برآمد بر شجر طوطی كه تا خطبه شكر گوید
به بلبل كرد اشارت گل كه تا اشعار برگوید
خموشید كه گفتار فروخورد شما را
خریدار چو طوطیست شما شكر و قندید
ما طوطی غیبیم شكرخواره و عاشق
آن كان شكرهای به قنطار كی دارد
بیچاره دلی كه ماند بیتو
طوطیست ولی شكر ندارد
آه كان طوطی دل بیشكرستان چه كند
آه كان بلبل جان بیگل و بستان چه كند
دل چو طوطی بود و جور دلارام شكر
طوطیی دید كسی كو ز شكر بگریزد
بلبل دل تا ابد سرمست باد
طوطی جان هم شكرخاینده باد
زاغان طبع را تو ز مردار روزه ده
تا طوطیان شوند و شكار شكر كنند
نك طوطیان عشق گشادند پر و بال
كز سوی مصر قند به قنطار میرسد
من خامشم ولیك ز هیهای طوطیان
هم نیشكر ز لطف خروشنده میشود
امسال بلبلان چه خبرها همیدهند
یا رب به طوطیان چه شكرها همیدهند
بنگر به طوطیان كه پر و بال میزنند
سوی شكرلبی كه به ایشان شكر دهد
بوی دلدار ما نمیآید
طوطی این جا شكر نمیخاید
گر چه طوطی خود از شكر زندست
زاغ را می چمین خر باید
من بسازم ولیك كی شاید
زاغ با طوطیان شكر خاید
بس كن كه هر مرغ ای پسر خود كی خورد انجیر تر
شد طعمه طوطی شكر وان زاغ را چیزی دگر
ای كان شكر فضل تو وین خلق چو طوطی
طوطی چه كند كه ننهد دل به شكر بر
بیمی از شمس الحق تبریز مست گفتنم
طوطیم یا بلبلم یا سوسنم این الفرار
از نغمههای طوطی شكرستان توست
در رقص شاخ بید و دو دستك زنان چنار
هزار فاخته جویان ما كه كو كوكو
هزار بلبل و طوطی به سوی ما طیار
نوای طوطیان آفاق پر شد
كه شكرها به خروارست امروز
بسی كوران و ره شینان از او گشتند ره بینان
بسی جانهای غمگینان چو طوطی شد شكرخایش
بر فلك آن طوطیان جمله شكر میخورند
گر نپری بر فلك منگر بالا ترش
گل نقل بلبلان و شكر نقل طوطیان
سبزهست و لاله زار و چمن كوری كلاغ
از شاه بیآغاز من پران شدم چون باز من
تا جغد طوطی خوار را در دیر ویران بشكنم
آواز قمری تا قمر بررفت و طوطی بر شكر
می آورد الحان تر جان مست آن الحان كنیم
من بس كنم بس از حنین او بس نخواهد كرد از این
من طوطیم عشقش شكر هست از شكر گویاییم
میازارید از خویم كه من بسیار می گویم
جهانی طوطیان دارم اگر بسیار شد قندم
چو طوطی جان شكر خاید به ناگه
شوم سرمست و طوطی را بخایم
گر ببینی طوطی جان مرا گرد لبش
می پرد پرك زنان كه شكری را یافتم
پس از این خموش باشم همه گوش و هوش باشم
كه نه بلبلم نه طوطی همه قند و شاخ وردم
به خدا طوطی و طوطی بچهام
جز سوی تنگ شكر می نروم
چون طوطیان سبز به پر و به بال نغز
شكرستان شویم و به شكرستان رویم
ز لطف توست كه از جغدیم برآوردی
چو طوطیان ز كف تو شكر همیخایم
ای طوطی هم خوان ما جز قند بیچونی مخا
نی عین گو و نی عرض نی نقش و نی آثار من
لاف وصالش چون زنم شرح جمالش چون كنم
كان طوطیان سر می كشند از دام این گفتار من
كو بلبل شیرین فنم كو فاخته كوكوزنم
طاووس خوب چون صنم كو طوطیان كو طوطیان
با بلبل بستانی همدست شدن دستی
با طوطی روحانی اندر شكر افتادن
اندر قفص هستی این طوطی قدسی را
زان پیش كه برپرد شكرانه شكرخا كن
طوطی جان تو را سركه نوا كی دهد
بلبل مست تو را شرط بود گلستان
طوطی قند و شكرم غیر شكر می نخورم
هر چه به عالم ترشی دورم و بیزارم از او
دامهای عشق او گر پر و بالم بسكلد
طوطی جان نسكلد از شكر و بادام او
طوطیان فلكی جمله شكرخوار شوند
در مقامی كه بخندیم بدان سان من و تو
چو گفتهست انصتو ای طوطی جان
بپر خاموش و رو تا آشیانه
یك بار دگر شكرفشان كن
طوطی نگر از قفص برسته
شكر نگر تو نو به نو آواز خاییدن شنو
نی این شكر را صورتی نی طوطیان را آلتی
دارد خدا قندی دگر كان ناید اندر نیشكر
طوطی و حلقوم بشر آن را ندارد طاقتی
مستفعلن مستفعلن اكنون شكر پنهان كنم
كز غیب جوقی طوطیان آورده اندم غارتی
نادره طوطی كه تویی كان شكر باطن تو
نادره بلبل كه تویی گلشنی و لعل خدی
طوطی و طوطی بچهای قند به صد ناز خوری
از شكرستان ازل آمدهای بازپری
تو طوطی زادهای جانم مكن ناز و مرنجانم
ز اصل آوردهای دانم تو قانون شكرخایی
غذای زاغ سازیدی ز سرگینی و مرداری
چه داند زاغ كان طوطی چه دارد در شكرخایی
چه گفت آن طوطی اخضر كه شكر دادیش درخور
به فضل خود زبان ما بدان گفتار بگشایی
كیست آن طوطی و شكرضمیر منبع حكمت
كه حق باشد زبان او چو احمد وقت گویایی
یكی طوطی مژده آور یكی مرغی خوش آوازی
چه باشد گر به سوی ما كند هر روز پروازی
كند هنبازی طوطی صبا را از برای شه
كه او را نیست در پاكی و بیناییش هنبازی
بسی دلها چو گوهرها ز نور لعل تو تابان
بسی طوطی كه آموزند از قندت شكرخایی
ای طوطی جان پر زن بر خرمن شكر زن
بر عمر موفر زن كز بند قفص رستی
ای بلبل پوینده وی طوطی گوینده
گر قند و شكر خواهی نك قند و شكر باری
نی بلبل خوش لحنی نی طوطی خوش رنگی
نی فاخته طوقی نی در چمن مایی
ماهی ز كجا شكیبد از دریا
یا طوطی روح از شكرخایی
طوطیی كه طمع اسب و مركب تازی كنی
ماهیی كه میل شعر و جامه توزی كنی
طوطیانند كه خود را بكشند از غیرت
گر به سوی شكرش راه برد خرمگسی
پاره پاره كند آن طوطی مسكین خود را
گر یكی پاره شكر زو ببرد مرتبسی
گه یكی تنگ شكربار كند بهر نثار
گه شود طوطی جان گر بچشد زان مگسی
زاغ را مشتاق سرگین میكنی
طوطی خود را شكرخا میكنی
شه هم قبول كردش گفتا تو بر بدان جا
پیغام ما ازیرا طوطی خوش نوایی
طوطی غذا شدیم كه تو كان شكری
بلبل نوا شدیم كه گلزار ما تویی
تو كان نباتی و دلها چو طوطی
تو صحرای سبزی و جانها چرایی
تا پی خوردن به شكر خوردنش
طوطی با صد سر و منقارمی
وز جهت قوت دگر طوطیان
چون لب او جمله شكر كارمی
«طوطی» در دیوان شمس - رباعیات مولوی
هر طایفهات بجانب خویش کشند
زاغت سوی ویرانه و طوطی سوی قند
هم طوطی و عندلیب در کار سماع
هم گردد هر درخت پربار سماع
اندر قفسم شکر می افشان و مرو
ای طوطی جان زین شکرستانت مرو
اسرار شنو ز طوطی ربانی
طوطی بچهای زبان طوطی دانی