غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
مشاهده در یوتیوب
برای دریافت فال حافظ عضو کانال یوتیوب ما شوید
غزل شماره ۳۰۴
غزلستان
::
سعدی شیرازی
::
غزلیات
افزودن به مورد علاقه ها
آن کیست که می رود به نخجیر
پای دل دوستان به زنجیر
همشیره جادوان بابل
همسایه لعبتان کشمیر
اینست بهشت اگر شنیدی
کز دیدن آن جوان شود پیر
از عشق کمان دست و بازوش
افتاده خبر ندارد از تیر
نقاش که صورتش ببیند
از دست بیفکند تصاویر
ای سخت جفای سست پیوند
رفتی و چنین برفت تقدیر
کوته نظران ملامت از عشق
بی فایده می کنند و تحذیر
با جان من از جسد برآید
خونی که فروشدست با شیر
گر جان طلبد حبیب عشاق
نه منع روا بود نه تأخیر
آن را که مراد دوست باید
گو ترک مراد خویشتن گیر
سعدی چو اسیر عشق ماندی
تدبیر تو چیست ترک تدبیر
اسیر
بابل
بهشت
تدبیر
جادو
جفا
جوان
دوست
سایه
سعدی
عشاق
عشق
ملامت
کشمیر
کمان
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را
صید بیابان عشق چون بخورد تیر او
دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر
من ایستاده ام اینک به خدمتت مشغول
کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال