غزل شماره ۱۱۷۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
آفتابی برآمد از اسرار
جامه شویی كنیم صوفی وار
تن ما خرقه ایست پرتضریب
جان ما صوفییست معنی دار
خرقه پر ز بند روزی چند
جان و عشق است تا ابد بر كار
به سر توست شاه را سوگند
با چنین سر چه می‌كنی دستار
چون رخ توست ماه را قبله
با چنین رخ چه می‌كنی گلزار
تو بها كرده بودی ای نادان
گشته بودی ز عاشقی بیزار
عشق ناگه جمال خود بنمود
توبه سودت نكرد و استغفار
این جهان همچو موم رنگارنگ
عشق چون آتشی عظیم شرار
موم و آتش چو گشت همسایه
نقش و رنگش فنا شود ناچار
گر بگویم دگر فنا گردی
ور نگویم نمی‌گذارد یار
جنه الروح عشق خالقها
منه تجری جمیعه الانهار
منه تصفر خضره الاوراق
منه تخضر اغصن الاشجار
منه تحمر و جنه المعشوق
منه تصفر و جنه الاحرار
منه تهتز صوره المسرور
منه یبكی الكیب بالاسحار
ان فی العشق فسحه الارواح
ان فی ذاك عبره الابصار
ذبت فی العشق كی اعاینه
ما كفی ان اراه باثار
ان اثار تعجب اثار
ان الاسرار تستر الاسرار
كثره الحجب لا تحجبنی
ان ذكراك تخرق الاستار

آتشاسرارتوبهجامجهانخرقهسایهسرورسوگندشوقصوفیعاشقعشقمعشوقنگارگلزار


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید