غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
مشاهده در یوتیوب
برای دریافت فال حافظ عضو کانال یوتیوب ما شوید
غزل شماره ۲۱۰۳
غزلستان
::
مولوی
::
دیوان شمس - غزلیات
افزودن به مورد علاقه ها
گر چه اندر فغان و نالیدن
اندكی هست خویشتن دیدن
آن نباشد مرا چو در عشقت
خوگرم من به خویش دزدیدن
به خدا و به پاكی ذاتش
پاكم از خویشتن پسندیدن
دیده كی از رخ تو برگردد
به كه آید به وقت گردیدن
در چنین دولت و چنین میدان
ننگ باشد ز مرگ لنگیدن
عاشقان تو را مسلم شد
بر همه مرگها بخندیدن
فرعهای درخت لرزانند
اصل را نیست خوف لرزیدن
باغبانان عشق را باشد
از دل خویش میوه برچیدن
جان عاشق نوالهها میپیچ
در مكافات رنج پیچیدن
زهد و دانش بورز ای خواجه
نتوان عشق را بورزیدن
پیش از این گفت شمس تبریزی
لیك كو گوش بهر بشنیدن
باغبان
تبریز
خدا
دانش
دولت
دیده
عاشق
عشق
قبلی
بعدی
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل
اشعار مرتبط
ای ز تو مه پای كوبان وز تو زهره دف زنان
تا چند تو پس روی به پیش آ
اگر عالم همه پرخار باشد
گشت جان از صدر شمس الدین یكی سوداییی
آن خواجه را در كوی ما در گل فرورفتست پا
نظرات نوشته شده
اولین نفر برای نظر دادن باشید و نظرتان را در مورد این شعر از طریق فرم زیر ارسال کنید.
نظر بدهید
نظر:
ارسال کننده:
ارسال