غزل شماره ۲۴۰۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
زهی لواء و علم لا اله الا الله
كه زد بر اوج قدم لا اله الا الله
چگونه گرد برآورد شاه موسی وار
ز بحر هست و عدم لا اله الا الله
ستاده‌اند صفات صفا ز خجلت او
به پیش او به قدم لا اله الا الله
یكی ستم ز وی از صد هزار عدل به است
زهی خوشی ستم لا اله الا الله
ز هر طرف كه نظر كرد می برویاند
هزار باغ ارم لا اله الا الله
ز بحر غم به كناری رسم عجب روزی
ز موج لطف و كرم لا اله الا الله
ندارد از شه من هیچ بوی جان آن كس
كه ببینیش تو به غم لا اله الا الله
چو دیده كحل نپذرفت از شه تبریز
زهی دریغ و ندم لا اله الا الله
برآید از دل و از جان الست شه شنود
هزار بانگ نعم لا اله الا الله
بهشت لطف و بلندی خدیو شمس الدین
زهی شفای سقم لا اله الا الله
دلم طواف به تبریز می‌كند محرم
در آن حریم حرم لا اله الا الله
زهی خوشی كه بگویم كه كیست هان بر در
بگوید او كه منم لا اله الا الله

بهشتتبریزدریغدیدهلطفمحرم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید