غزل شماره ۳۱۰۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
كالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی
نیمشب بر بام مایی، تا كرمی طلبی
گه سیه‌پوش و عصا، كه منم كالویروس
گه عمامه و نیزه‌ی كه غریبم عربی
هرچه هستی ای امیر، سخت مستی شیرگیر
هر زبان خواهی بگو، خسروا شیرین لبی
ارتمی آغاپسو، كایكاپر ترا
نور حقی یا حقی، یا فرشته یا نبی
چون غم دل می‌خورم، رحم بر دل می‌برم
كای دل مسكین چرا در چنین تاب و تبی
دل همی‌گوید كه:« تو از كجا من از كجا
من دلم تو قالبی، رو همی‌كن قالبی
پوستها را رنگها، مغزها را ذوقها
پوستها با مغزها كی كند هم مذهبی؟»
كالی میرا لییری، پوستن كالاستن
شب شما را روز شد، نیست شبها را شبی
اشكلفیس چلپی، انپا پیسوایلادو
سردهی كن لحظه‌ی، زانك شیرین مشربی
من خمش كردم، مرا بی‌زبان تعلیم ده
آنچ ازو لرزد دل مشرقی و مغربی

خسروشیرینغریبفرشتهمستمشرقهستی


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید