غزل شماره ۹۱۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بگو به گوش كسانی كه نور چشم منند
كه باز نوبت آن شد كه توبه‌ها شكنند
هزار توبه و سوگند بشكنند آن دم
كه غمزه‌های دلارام طبل حسن زنند
چو یار مست خرابست و روز روز طرب
به غیر شنگی و مستی بیا بگو چه كنند
به گوش هوش بگفتم به آب روی برو
كه این دم ار كه قافی هم از بنت بكنند
ز بس كه خرقه گرو برد پیر باده فروش
كنون به كوی خرابات جمله بوالحسن اند
بگیر مطرب جانی قنینه كانی
نواز تنتن تنتن كه جمله بی‌تو تنند
مقیم همچو نگین شو به حلقه عشاق
كه غیر حلقه عشاق جمله ممتحنند
به جان جمله مردان كه هر كه عاشق نیست
همه زنند به معنی ببین زنان چه زنند
به جان جمله جان‌ها كه هر كش آن جان نیست
همه تنند نگه كن فروتنان چه تنند
خموش باش كه گفتی از این سپیتر چیست
خسان سیاه گلیمند اگر چه یاسمنند

بادهتوبهحلقهخراباتخرقهخموشسمنسوگندطربعاشقعشاقغمزهمستمطربنگینچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید