خوش بنوشم تو اگر زهر نهی در جامم
پخته و خام تو را گر نپذیرم خامم
عاشق هدیه نیم عاشق آن دست توام
سنقر دانه نیم ایبك بند دامم
از تغار تو اگر خون رسدم همچو سگان
گر من آن را قدح خاص ندانم عامم
غنچه و خار تو را دایه شوم همچو زمین
تا سمعنا و اطعنا كنی ای جان نامم
ملخ حكم تو تا مزرعهام را بچرید
گر نگردم تلف تو علف ایامم
ساقی صبر بیا رطل گرانم درده
تا چو ریگش به یكی بار فروآشامم
گوییم شپشپی و چون پشه بیآرامی
چون دلارام نیابم به چه چیز آرامم
همچو دزدان ز عسس من همه شب در بیمم
همچو خورشیدپرستان به سحر بر بامم
مهر غیر تو بود در دل من مهر ضلال
شكر غیر تو بود در سر من سرسامم
به زبان گر نكنم یاد شكرخانه تو
كام و ناكام بود لذت آن در كامم
خبر رشك تو می آرد اشك تر من
نه به تقلید بل از دیده دهد پیغامم