غزل شماره ۲۱۶۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ز مكر حق مباش ایمن اگر صد بخت بینی تو
بمال این چشم‌ها را گر به پندار یقینی تو
كه مكر حق چنان تند است كز وی دیده جانت
تو را عرشی نماید او و گر باشی زمینی تو
گمان خاینی می بر تو بر جان امین شكلت
كه گر تو ساده دل باشی ندارد سود امینی تو
خریدی هندوی زشتی قبیحی را تو در چادر
تو ساده پوستین بر بوی زهره روی چینی تو
چو شب در خانه آوردی بدیدی روش بی‌چادر
ز رویش دیده بگرفتی ز بویش بستی بینی تو
در این بازار طراران زاهدشكل بسیارند
فریبندت اگر چه اهل و باعقل متینی تو
مگر فضل خداوند خداوندان شمس الدین
كند تنبیه جانت را كند هر دم معینی تو
ببین آن آفتابی را كش اول نیست و نی پایان
كه اندر دین همی‌تابد اگر از اهل دینی تو
به سوی باغ وحدت رو كز او شادی همی‌روید
كه هر جزوت شود خندان اگر در خود حزینی تو

بختخداخنداندیدهزمینزهرهعرشعقلهندوچشمچینگمانیقین


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید