غزل شماره ۲۱۹۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای خراب اسرارم از اسرار تو اسرار تو
نقش‌هایی دیدم از گلزار تو گلزار تو
كشته عشق توام ور ز آنك تو منكر شوی
خط‌هایی دارم از اقرار تو اقرار تو
می‌گدازم می‌گدازم هر زمان همچون شكر
از شكرها رسته از گفتار تو گفتار تو
شب همه خلقان بخفته چشم من بیدار و باز
همچو بخت و طالع بیدار تو بیدار تو
چند گویی مر مرا كز كار چون كاهل شدی
راست گویی ای صنم از كار تو از كار تو
ای طبیب عاشقان این جمله بیماریم
هست زان دو نرگس بیمار تو بیمار تو
ای دم هشیاریم بی‌هوش هشیاری تو
ای دم بی‌هوشیم هشیار تو هشیار تو
چشمه‌ها بر دل بجوشد هر دم از دریای تو
چشم دل پرك زن انوار تو انوار تو
شمس تبریزی كه عالم اندك اندك بود
از عطا و بخشش بسیار تو بسیار تو

اسراربختتبریزصنمطبیبعاشقعشقنرگسهشیارچشمچشمهگلزار


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید