غزل شماره ۱۲۱۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای مست ماه روی تو استاره و گردون خوش
رویت خوش و مویت خوش و آن دیگرت بیرون خوش
هرگز ندیدست آسمان هرگز نبوده در جهان
مانند تو لیلی جان مانند من مجنون خوش
باور كند خود عاقلی در ظلمت آب و گلی
مانند تو موسی دلی مانند من هارون خوش
ای قطب این هفت آسیا هم كان زر هم كیمیا
ای عیسی دوران بیا بر ما بخوان افسون خوش
چون گوهری ناسفته‌ام فارغ ز خام و پخته‌ام
در سایه‌ات خوش خفته‌ام سرمست از آن افیون خوش
از نغمه تو ذره‌ها گر رقص آرد چه عجب
نك طور موسی از وله رقصان در آن هامون خوش
ای دل برای دلخوشی زر و هنر چون می‌كشی
دیدی تو از زر و هنر بی‌خسف یك قارون خوش
باشد به صورت خوش نما راه خوشی بسته شده
چون زهر مار كوهیی بنهفته در معجون خوش
یا همچو گور كافران پرمحنت و زخم گران
پیچیده بیرون گور را در اطلس و اكسون خوش
زان گوش همچون جیم تو زان چشم همچو صاد تو
زان قامت همچون الف زان ابروی چون نون خوش
شاگرد لوح جان شدم زین حرف‌ها خط خوان شدم
كشتی و كشتی بان شدم اندر چنین جیحون خوش
ایوان كجا ماند مرا با منجنیق كبریا
میزان كجا ماند مرا در عشقت ای موزون خوش
ای مایه صد بی‌هشی دی از طریق سركشی
گفتی مرا چونی خوشی در حیرت بی‌چون خوش
هر ناخوشی را در قود عدل رخت گردن بزد
كان ناخوشی‌ها خورده بد در غیبت تو خون خوش
ای شمس تبریزی تویی كاندر جلالت صدتویی
جان منست آن ماهیی در وی چو تو ذاالنون خوش

آسمانابروتبریزجهانجیحوندورانرقصسایهطریقعاقلعشققارونلیلیمجنونمحنتمستهامونچشمگردنگردونگوهر


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید